یک عمر خوانده بودیم ،« دارا » انار دارد ...
چندین هزار دارا با « خود » یا که سر بند
یا تکه تکه گشتند یا که اسیر دربند
سارای دیگری در مهران شده شهیده
دارا کجاست ؟ او در اروند آرمیده
صد ها هزار « سارا » چشمی به حلقه در
از یک طرف و دیگر چشمی ز خون دل تر
« سارا » سؤال می کرد : « دارا » کجاست اکنون ؟
دیدند شعله ها را در قایقش به مجنون
خون گلوی دارا آب حیات دین است
روحش به عرش جسمش ، مفقود در زمین است
در آن زمانه رفتند ، صد ها هزار دارا
در این زمانه گشتند ده ها هزار دارا
هنگام جنگ دارا گشته اسیر و دربند
دارای این زمانه با بنزش رود به دربند
دارای آن زمانه بی سر درون کرخه
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه
در آن زمانه سارا به جبهه عجین شد
در این زمانه ناگه چادر لباس جین شد
با چفیه ای که گلگون از خون صد چو داراست
سارا خود از برای جلب نظر بسیار است
آن مقنعه ور افتاد جایش فوکل در آمد
سارا به قول دشمن از اُمُلی در آمد
دارا و گوشواره ، حقا که شرم دارد
در دست هایش امروز او بند چرم دارد
با خون و چنگ و دندان دشمن ز خانه راندیم
اما به ماهواره در خانه اش کشاندیم
جای شهید اسم خواننده روی دیوار
آنها به جبهه رفتند اینها شده طلبکار
یا رب تو شاهدی به اعمالمان یکایک
بدم المظلوم یا الله عجل فرجه ولیک
صفحات: 1· 2